تأملي بر چيستي و چرايي مهريه

پدیدآورعبدالعلی محمدی

نشریهحورا

شماره نشریه12

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمعناشناسی

share 1981 بازدید
تأملي بر چيستي و چرايي مهريه

عبدالعلي محمدي

يكي از سنت‏هاي بسيار كهن اجتماعي رايج در جوامع بشري كه قدمتي بسيار طولاني دارد، ‏پرداخت مهريه در پيوند ازدواج است؛ به عبارت ديگر از گذشته‏هاي بسيار دور تا‏امروز، ‏رسم بر آن است كه مرد هنگام ازدواج و بويژه زماني كه خواستگاري وي با پاسخ مثبت از سوي نامزد مورد نظر همراه مي‏شود، ‏مبلغي را به عنوان مهريه براي زن در نظر مي‏گيرد؛ اگرچه سنت پرداخت مهريه، ‏همانند ساير سنت‏هاي اجتماعي، ‏طي روزگار گذشته، ‏تحولات و دگوگوني‏هاي زيادي را پشت سر گذاشته و با توجه به زمان و مكان، ‏دچار تغييرات مختلفي شده است.
روزگاري، ‏مهريه در جايگاه بهاي زن قرار داشت و در واقع همان وجه المعامله عقد نكاح تلقي مي‏شده است و نيز؛ در دوره‏اي خاص به عنوان هديه‏اي از سوي مرد به پدر زن داده مي‏شد و در دوراني هم اين هديه، ‏به خود زن اختصاص مي‏يافت است.
در حال حاضر نيز كه جوامع بشري از جهات مختلف دگرگون شده و در قرن‏هاي اخير، ‏تحولات علمي، ‏پيشرفت‏هاي تكنولوژيكي، ‏گسترش آزادي‏هاي بي‏رويه‏ي فردي و توسعه‏ي حق مشاركت سياسي براي تمام افراد، ‏موجب پيدايش رويكردها و نگرش‏هاي جديدي نسبت به انسان و جنسيت او گرديده، ‏در مواردي با افراط گرايي بيش از حد، ‏جامعه انساني را بدون در نظر داشتن تمايز جنسيتي (و بلكه با نفي چنين تمايزي) صرفاً براساس شاخص‏هاي توسعه يافتگي و عقب ماندگي تقسيم بندي كرده است؛ نتيجه قهري چنين رويكردهايي آن است كه تا زن و مرد نه به عنوان دو صنف از نوع واحد انساني (و طبعاً هر كدام با شاخصه‏ها و توانايي‏هاي اختصاصي) بلكه به عنوان دو موجود برابر و همطراز، ‏با قابليت‏هاي همانند و داراي نقش‏ها و كاركردهاي جايگزين در نظر گرفته شده و ارزيابي شوند اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت؛ از همين رو با عنايت به همين نگرش‏ها، ‏زن همپاي مرد تصور مي‏شود و سخن گفتن از تكاليف خانوادگي و التزام به وظايف زوجيت، ‏تضييع حقوق زن و نقض آزادي‏هاي مشروع وي به شمار مي‏آيد و در واقع، ‏هيجان آزادي خواهي زن، ‏به جرياني تبديل مي‏شود كه منجر به ايجاد جنبشي زن گرا و زن محور مي‏گردد و اين جنبش، ‏آنچنان موجي را در جوامع بشري، ‏بويژه غربي پديد مي‏آورد كه در اثر تلاطم آن، ‏بسياري از سنت‏هاي پايدار اجتماعي و عرف‏هاي ريشه‏دار انساني در هم مي‏شكند و بنيان نظام خانواده و اجتماع دگرگون مي‏شود.
خواسته يا ناخواسته و در اثر تعامل فرهنگ‏ها و ارتباط جوامع ‏ـ بويژه در عصر كنوني ‏ـ جوامع شرقي و بويژه اسلامي نيز از گزند اين موج در‏امان نمانده و آسيب‏ها و تهديدهاي آن، ‏دامنگير اين جوامع هم گرديده است كه در اثر آن سؤالات و شبهاتي در اين زمينه، ‏در جوامع اسلامي هم، ‏مطرح و ارائه مي‏شود كه ايجاب مي‏نمايد برخي از آنها، ‏مورد تحقيق و تأمل واقع شوند.
يكي از شبهات مطرح در مورد وضعيت زن در خانواده، ‏راجع به مهريه است كه با توجه به اينكه زن يكي از طرف‏هاي اصلي عقد نكاح است و همانند مرد از منافع آن بهره‏مند مي‏شود، ‏و با در نظر داشتن استقلال مالي زن و توانايي او در تحصيل عوايد و كسب و‏امرار معاش خويش، ‏اين سؤال مطرح مي‏شود كه مهريه چه جايگاهي دارد؟ و الزام مرد به پرداخت آن چه توجيهي خواهد داشت؟ به عبارت ديگر وقتي پيوند نكاح معلول توافق زن و مرد است و اراده و رضايت زن همانند اراده و رضايت مرد، ‏در صحت عقد ازدواج تأثير مي‏گذارد و اهليت زن، ‏همانند اهليت مرد از عناصر اساسي صحت آن به شمار مي‏رود و از سوي ديگر، ‏وقتي زن همانند مرد از منافع و لذايذ نكاح بهره مي‏برد، ‏چه دليلي براي لزوم پرداخت مهريه و يا تعيين آن به عنوان يك شرط لازم در عقد نكاح وجود دارد؟
نوشتار حاضر در پي آن است كه با توجه به بررسي و ارزيابي مختصري كه صورت داده است، ‏اين مسئله را با رويكرد عمدتاً عقلاني مورد تحليل و ارزيابي قرار دهد؛ لذا مهمترين سؤالي كه مطرح مي‏گردد، ‏اين است كه اصلاً مهريه چيست؟ و چرا بايد به عنوان يك شرط اساسي در نكاح مد نظر قرار گيرد؟ براي اينكه بتوانيم پاسخ‏هاي اين پرسش‏ها را به طور مشخص به دست آوريم، ‏مطالب اين نوشتار را طي دو بخش تنظيم و ارائه نماييم:

1 ‏ـ چيستي مهريه‏

با قطع نظر از واژه‏شناسي مهريه و بررسي مفاهيم مترادف آن، ‏نكته مهم و قابل بحث اين است كه قرآن كريم از مهريه زنان با عنوان «صدُقه» ياد نموده و حكم به وجوب آن مي‏نمايد. از اين حكم قرآني چنين فهميده مي‏شود كه وجوب مهر در عقد نكاح، ‏نه يك حكم تأسيسي و اختصاصي شريعت اسلام، ‏بلكه يك حكم‏امضايي است كه قرآن مجيد با مهر تأييد زدن بر يك سنت پسنديده اجتماعي، ‏آن را تحكيم بخشيده و تقويت نموده است؛ زيرا اولاً تركيب كلمات و ساختار آيه شريفه «وآتوالنساء صدقاتهن نحله»‏ به گونه‏اي است كه وجود مهريه در آن مفروض و مفروغ عنه تلقي شده است؛ به بيان بهتر اضافه‏ي «صدقات» به ضمير «هنّ» و مقدم داشتن كلمه «النساء» بيان اين معنا است كه زنان مهريه داشته‏اند و پرداخت مهريه در بين مردم و در سنن ازدواج‏شان متداول بوده است؛[ 1 ] بنابراين، ‏معناي آيه اين نيست كه «به زنان مهريه بدهيد» بلكه معناي دقيق آن اين است كه «مهريه زنان را به خودشان بدهيد.» و روشن است كه اين معنا، ‏به صراحت از وجود مهريه حكايت دارد؛ از اين جهت است كه مي‏گوييم وجوب مهريه يك حكم‏امضايي نه تأسيسي.
ثانياً؛ اگر از منظر تاريخي هم به مسئله نظر افكنده شود معلوم مي‏گردد كه پرداخت مهر، ‏علي رغم تحولات و تغييرات چشمگير، ‏يك سنت پايدار اجتماعي است كه از گذشته‏هاي دور تا‏امروز در جوامع بشري رايج است.
در مصر باستان، ‏زوج مبلغي را به عنوان جبران خسارت از اين جهت كه با ازدواج، ‏يكي از اعضاي خانواده‏ي فردي را از او مي‏گرفت، ‏به پدر دختر مي‏داد؛ يعني در واقع پرداخت «مهر» بابت تسكين و كاهش دادن درد و رنج ناشي از جدايي دختر از پدرش صورت مي‏گرفت.[ 2 ] در بابل، ‏مهر به عنوان وجه المعامله و در واقع بهاي زن بود كه به پدر او داده مي‏شد؛ هرچند به مرور زمان، ‏خريد آن به منظور ازدواج، ‏با جايگزيني هديه‏اي براي پدر زن، ‏حالت نمادين يافته بود[ 3 ] . جوامع قبيله‏اي و باديه نشين حجاز نيز از همين سنت پيروي مي‏كردند و مبلغ پرداختي از سوي مرد، ‏به هر عنواني كه داده مي‏شد به پدر دختر اختصاص داشت؛‏اما پس از تابش‏اشعه حيات بخش اسلام بر حجاز و طلوع خورشيد عدالت در آن سرزمين، ‏تنها تغيير بنياديني كه در اين سنت اجتماعي پديد آمد، ‏اختصاص يافتن مهريه به خود زن بود.

مهريه در قرآن‏

قرآن كريم در اين زمينه مي‏فرمايد: «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَه ً...»[ 4 ] . اين بيان، ‏حق صريح و شخصي را براي زن در مهريه‏اش ايجاد كرد و با اعلام اينكه آنچه در جامعه جاهلي نسبت به آن رواج داشت، ‏باطل است، ‏ازدواج را اجتماع دوتن از روي ميل و اختيار خواند و «مهريه» را حق خود زن دانست كه فقط خودش بايد آن را بگيرد نه ولي او.[ 5 ]
نكته مهم و قابل مطالعه در اين آيه شريفه آن است كه قرآن كريم علاوه بر تخصيص مهريه به خود زن، ‏جهت پرداخت آن را هم بيان مي‏كند و در واقع همين نكته است كه ماهيت و چيستي مهريه را تبيين مي‏نمايد؛ چه اينكه دقت در آن نشان مي‏دهد كه مهريه چيست و به چه منظوري پرداخت مي‏شود؛‏اما پيش از پرداختن به آن، ‏يادآوري دو مسئله به عنوان مقدمه ضروري به نظر مي‏آيد:
1 ‏ـ از نگاه انسان شناختي و ارزشي، ‏زن و مرد هيچ‏گونه تفاوتي ندارند و اصولاً از نظر اسلام، ‏انسانيت انسان به روح او وابسته است كه واحد و تقسيم‏ناپذير است؛ به بيان ديگر زن و مرد در آفرينش كاملاً يكسان و مساوي‏اند و از اين رو راه رسيدن به كمال انساني و دستيابي به مقام قرب الهي براي هريك از زن و مرد باز است و از اين نظر مانعي فراروي هيچ كدام از آنها وجود ندارد؛ بنابراين علي رغم وجود برخي ويژگي‏ها و تفاوت‏هاي فيزيكي و عاطفي كه دست قدرتمند آفرينش، ‏در خلقت انسان زن و مرد به وجود آورده (و همين تمايزها موجب شده است تا زن و مرد از همين نظر مكمل وجودي همديگر باشند) با وجوداين از نظر ارزش‏انساني و كمال معنوي ميان زن و مرد به عنوان يك انسان هيچ‏گونه تفاوت و تمايزي وجود ندارد[ 6 ] .
2 ‏ـ قرآن كريم در يك بياني زيبا كه نشانگر شاهكار خلقت است مي‏فرمايد: «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَه ٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا...»[ 7 ] يا «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّه ً وَرَحْمَه ً...»[ 8 ] همچنانكه ملاحظه مي‏شود، ‏قرآن مجيد آفرينش زوج يا همسر را براي انسان‏ها، ‏مايه سكون و عامل آرامش معرفي نموده و هدف از آن را دستيابي به آرامش روحي و رواني كه زاييده‏ي محبت و مودت است مي‏داند؛ در واقع قرآن مجيد بر اين نكته نظر دارد كه اولاً آرامش و سكون در سايه‏ي محبت و مهرباني‏امكان‏پذير است و ثانياً نقطه‏ي اوج آن در خلق همسران نهفته و در پرتو زوجيت قابل دسترسي است؛ زيرا قانون خلقت، ‏در يك تدبير ماهرانه، ‏جمال و زيبايي و غرور و بي‏نيازي را در جانب زن و نيازمندي و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است و در واقع، ‏در متن خلقت، ‏نقش هريك از زن و مرد، ‏در مسئله‏ي عشق مغاير نقش ديگري است[ 9 ] .
به طور طبيعي تعدد و تفاوت نقش ايجاب مي‏كند تا هر كدام، ‏با حفظ جايگاه و ويژگي‏هاي خويش به ايفاي نقش بپردازد و همين ايفاي نقش اختصاصي، ‏اقتضاء مي‏كند كه آن كس كه طالب و جوينده است، ‏دنبال مطلوب و گمشده‏ي خويش به راه افتد و براي دسترسي و يافتن آن از هيچ تلاش و ايثاري فروگذاري نكند.
مرد به صورت طبيعي، ‏در برابر غريزه از زن ناتوان‏تر است. اين خصوصيت، ‏وي را وادار مي‏كند تا به زن اظهار نياز كند و براي جلب رضايت او اقدام نمايد[ 10 ] . يعني در واقع، ‏گمشده‏ي مرد همان سكون و آرامش است كه از سرِ ناآرامي و بي‏قراري در تب و تاب دست يافتن به آن است و براي آنكه به آن دست پيدا كند، ‏از هيچ كوشش و تلاشي دريغ نمي‏كند. همين مسئله موجب شده است تا مرد، ‏در پي يافتن سكون و جستن آرامش، ‏همواره خواستگار زن باشد و از آنجا كه زن نيز دنبال سكون و در جستجوي آرامش است و سعي مي‏كند بهترين پناهگاه را براي آرامش يافتن خويش بجويد و از اين رو كه نقش وي پاسخگويي به محبت و خواستگاري مرد است، ‏در صدد بر مي‏آيد به عاشقانه‏ترين محبت پاسخ دهد و به روي پاك‏ترين و با ثبات‏ترين مهر آغوش بگشايد؛ به بيان ديگر مرد به خاطر آرامش يافتن و بهره‏مند شدن از سكون، ‏به دنبال زن مي‏رود و زن نيز به خاطر همان مسئله و تأمين همان نياز طبيعي خويش، ‏مي‏كوشد تا گرم‏ترين خواسته‏ها و شورآفرين‏ترين محبت‏ها را بيابد و از ميان انبوه اظهار ارادت‏ها و ابراز عشق‏ها، ‏خالص‏ترين و پاك‏ترين آن را بجويد و با گرم‏ترين پاسخ به شايسته‏ترين تقاضا، ‏سكون و آرامش رؤيايي را به تصوير بكشد تا بدين‏سان حكمت آفرينش پيوند زن و مرد در عالم واقع، ‏تحقق عيني بيابد؛ بنابراين، ‏با در نظر داشتن اينكه زن ومرد از ارزش انساني همساني برخوردارند و به لحاظ مقام معنوي و كمالات هيچ‏گونه تفاوتي ميان آنها وجود ندارد و با توجه به اينكه حكمت نهفته در خلقت زوجين و همسران، ‏حصول آرامش، ‏و رسيدن به سكون است و پاسخ زن به تقاضاي مرد براي تأمين همين هدف صورت مي‏گيرد، ‏قرآن كريم پس از دستور به پرداخت مهريه زنان، ‏جهت اعطاي آن را هم گوشزد مي‏نمايد. مفسران عالي مقام در تفسير كلمه «نحله»‏ كه بيانگر وجه پراخت مهريه است، ‏ضمن اينكه اقوال و ديدگاههاي گوناگون را متذكر شده‏اند؛ با اين حال تقريباً در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه مراد از نحله، ‏«عطيه» و «هبه» است.
شيخ طوسي(ره): اينكه خداوند مهريه را بر مرد واجب نموده و زن را موظف به پرداخت چيزي نكرده است، ‏از منظر بعضي از مفسران بدين معناست كه در واقع، ‏مهريه عطيه‏اي از سوي خداوند متعال براي زنان است.[ 11 ]
طنطاوي: «نحله»، ‏يعني عطيه و هديه‏ي بدون عوض كه با رضايت قلبي به كسي داده مي‏شود.[ 12 ]
محمد جواد مغنيه: مراد از نحله عطيه‏اي است كه خداوند پرداخت آن را بر زوج واجب گردانيده و... در حقيقت، ‏خداوند شوهران را موظف نموده تا از جانب خداوند متعال، ‏هديه‏اي را به همسران‏شان بدهند. پس مهريه عوض بهره‏برداري جنسي نيست؛ چون زن و مرد در اين نياز، ‏مشتركند.[ 13 ] .
سيد قطب: خداوند متعال به شوهر دستور مي‏دهد تا مهريه را به عنوان هديه‏ي محض با رضايت قلبي تمام و با آسودگي خيال به همسرش اعطا كند، ‏دقيقاً همان‏طوري كه يك هديه و بخشش را به كسي مي‏دهد.[ 14 ]
احمد مصطفي المراغي: معناي آيه شريفه اين است كه زناني را كه به عقد ازدواج‏تان درمي‏آوريد، ‏مهريه‏شان را به عنوان هديه و بخشش بدهيد.[ 15 ]
ابو الحسن الماوردي: نحله همان عطيه و هديه‏ي بدون عوض است. اينكه دين را نحله ناميده‏اند به اين دليل است كه عطيه‏اي از سوي خداوند متعال است.[ 16 ]
محمد حسين فضل اللَّه: «آيه شريفه، ‏مهريه را ثمن و عوض ندانسته؛ بلكه آن را «نحله» مي‏خواند؛ يعني عطيه‏اي كه انسان به كس ديگري بدون چشم داشت عوض، ‏مي‏دهد...[ 17 ] .
فخرالدين الرازي: كلبي مي‏گويد: «نحله» به معناي «عطيه» و «هبه» است... پس مهر يا عطيه از سوي زوج است؛ چون وي در برابر آن چيزي به دست نمي‏آورد و آنچه را زوج مستحق است، ‏اباحه بضع است نه مالكيت آن، ‏يا عطيه‏اي از سوي خداوند است؛ چون خداوند منافع نكاح را ميان زوجين به طور مشترك قرار داده است؛‏اما زوج را مأمور به پرداخت هديه‏اي به زوجه مي‏نمايد[ 18 ] .
بنابراين از مجموع اين ديدگاه‏هاي تفسيري، ‏به اين نتيجه مي‏رسيم كه وجه پرداخت مهريه و جهت اعطاي آن اين است كه مهريه بايد به عنوان هديه و پيشكش، ‏بدون توقع و چشم‏داشت عوض، ‏به زن داده شود؛ به عبارت ديگر مهريه يا «صداق» يك هبه، ‏كاملاً محض و بدون عوض است و شايد با همين ملاحظه است كه قرآن مجيد در ادامه آيه‏ي شريفه مي‏فرمايد: «فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً». يعني اگر زنان بخشي از آن را از روي طيب نفس به شما برگردانند، ‏نوش جان و گواراي تان باد. از اين تعبير هم مي‏توان فهميد كه مهريه، ‏«هبه» غير معوض است و الّا با برگرداندن تمام يا قسمتي از آن، ‏به همان نسبت از عوض آن هم بايد برگردانده شود؛ پس از نظر قرآن مجيد، ‏چيستي و ماهيت مهريه يا صداق را هبه و هديه بودن محض تشكيل مي‏دهد و جز آن، ‏هيچ عنصر ديگري در آن دخيل نمي‏باشد؛ البته يادآوري اين نكته هم لازم است كه در برخي آيات قرآن مجيد[ 19 ] ، ‏تعبير به «اجور» جمع اجر يعني مزد ديده مي‏شود كه ظاهر آن نشان مي‏دهد نكاح يك معاوضه است و گويا در اين معامله فقط جانب مرد منتفع مي‏شود؛ به عبارت روشن‏تر، ‏در يك نگاه گذرا و كلي از اين دسته از آيات چنين فهميده مي‏شود كه مرد، ‏زن را به منظور بهره‏برداري جنسي به خدمت مي‏گيرد و از آنجا كه هر خدمتكاري، ‏مستحق مزد و اجرت است، ‏زن نيز مستحق آن است؛ پس اصلاً عقد نكاح، ‏مثل عقد اجاره است؛ و يك معامله محض كه سود عايد از آن هم به جيب مرد مي‏رود و براي زن جز چند ريال وجه نقد يا «وجه المعامله»چيز ديگري باقي نمي‏ماند.لكن با دقت در آن در مي‏يابيم كه اين تصور درست نمي‏باشد و آيات ياد شده مفيد اين معنا نيستند كه مهر، ‏عوض بضع است، ‏بلكه هديه‏ي نكاح و در واقع پاداش آن ارتباط عميق و ريشه‏داري است كه با پاسخ گفتن زن به اظهار محبت مرد، ‏پديد مي‏آيد.[ 20 ]

مهريه در روايات‏

با دقت و تأمل در محتواي برخي احاديث نيز، ‏حداقل به اين استنتاج مي‏رسيم كه «عوض بودن» مهر، ‏يك تصور و پندار بي‏اساس است. از‏امام كاظم(ع) روايت شده است كه شخصي از آن حضرت پرسيد: مردي با زني ازدواج كرده و مهر او را به شرط اينكه زن به همراه شوهرش برود و در شهر محل زندگي او زندگي كند، ‏صد دينار قرار داده و در غير آن پنجاه دينار، ‏حكم آن چيست؟‏امام(ع) پاسخ داد: اگر شوهر، ‏زن را به بلاد شرك ببرد، ‏شرط او اعتبار ندارد و بايد صد دينار به زن به عنوان مهر بدهد؛‏اما اگر او را به دار الاسلام و شهر مسلمانان ببرد، ‏شرط لازم الوفاء است: «و المسلمون عند شروطهم»[ 21 ] . توضيح اينكه اين مسئله دو صورت دارد: در يك صورت، ‏مهريه زن صد دينار و در صورت ديگر، ‏پنجاه دينار است. اگر زن مطابق شرطي كه در عقد لحاظ شده است، ‏عمل كند و به همراه شوهر برود، ‏در اين حالت، ‏اگر شوهرش بخواهد او را به شهر غير مسلمان ببرد، ‏امام كاظم (ع) مي‏فرمايد: شرط اعتبار ندارد و شوهر بايد تمام مهر، ‏يعني همان صد دينار را به زن بدهد. اين سخن بدين معناست كه زن مي‏تواند از رفتن با شوهر خودداري كند، ‏اما با آن هم بر خلاف مقتضاي شرط، ‏مستحق تمام مهريه است؛ ولي اگر شوهرش بخواهد او را به شهر مسلمان ببرد، ‏از نظر‏امام (ع) شرط نافذ است و بايد مطابق آن عمل شود؛ در اين صورت، ‏اگر زن از رفتن با شوهر خودداري كند، ‏مستحق تمام مهر نيست؛ بلكه طبق شرط، ‏نصف آن را مستحق مي‏باشد.
از اين بيان چنين فهميده مي‏شود كه مهريه، ‏عوض استمتاع و التذاذ جنسي نيست؛ زيرا شهر مسلمان و غير آن در حصول استمتاع و التذاذ تاثيري ندارد. آيا مي‏توان گفت استمتاع در شهر مسلمانان داراي كيفيت متفاوت از آن، ‏در شهر غير مسلمانان است؟ و اصلاً رفتن يا نرفتن زن با شوهر به شهر ديگر، ‏چه تأثيري در استمتاع دارد؟ پس مي‏توان گفت مهريه قطعاً «عوض» چيزي نيست و بر اساس اينكه شرط ياده شده در يك صورت لازم الوفاء است و در صورت ديگر، ‏هيچگونه اعتباري ندارد، ‏مي‏توان فهميد كه مهريه جهت و حكمت ديگري دارد.
«في الاحتجاج عن محمد بن عبد اللَّه بن جعفر الحميري عن صاحب الزمان(ع) انه كتب اليه، ‏اختلف اصحابنا، ‏في مهر المرأه ‏فقال بعضهم: اذا دخل بها سقط عنه المهر و لاشي‏ء عليه و قال بعضهم، ‏هو لازم في الدنيا و الآخره ‏فكيف ذلك؟ و ما الذي يجب فيه؟ فاجاب(ع) ان كان عليه بالمهر كتاب فيه ذكر دَين فهو لازم في الدنيا و الآخره ‏و ان كان عليه كتاب فيه اسم الصداق، ‏سقط اذا دخل بها، ‏و ان لم يكن عليه كتاب فاذا دخل بها سقط باقي الصداق»[ 22 ] .
مطابق اين روايت، ‏اولاً در صورتي كه در سند ازدواج نام صداق ذكر شده باشد و دوم در صورتي كه اصلاً سند مكتوبي در ميان نباشد، ‏اگر زن حاضر به تمكين شد و ميان او و شوهرش «مضاجعت» واقع شد، ‏در اين دو حالت، ‏مهريه ساقط مي‏شود و مانند حالت اول كه ممكن است در سند ازدواج با نام «دَين» ذكر شود، ‏لازم الاداء نمي‏باشد؛ بنابراين اگر مهريه عوض استمتاع يا غير آن باشد، ‏سقوط آن در هيچ حالت توجيه ندارد، ‏مگر اينكه اصل معامله دچار‏اشكال گردد.
از آن گذشته، ‏احاديث متعددي راجع به قلت مهر و مذمت زيادت آن،[ 23 ] و اينكه مستحب است زن، ‏حتي پيش از دخول، ‏مهرش را به شوهرش ببخشد،[ 24 ] و يا اينكه تعيين مهريه به تراضي و توافق زوجين بستگي دارد[ 25 ] و يا اين روايت كه رسول اكرم(ص) زني را به عقد ازدواج مردي درآورد و مهر او را تعليم يك سوره از قرآن قرار داد،[ 26 ] با قطع نظر از اينكه نكاح اصلاً يك معامله محض و معاوضه نيست و بسياري از احكام و آثار معامله را ندارد، ‏همگي بر اين نكته دلالت دارند كه مهريه به هيچ وجه عوض يا بهاي منافع نكاح و غير آن نيست كه مرد در برابر انتفاع از آنها به زن مي‏دهد؛ در نتيجه:
1 ‏ـ براساس ارزش انساني يكسان زن و مرد كه احتمال هرگونه معامله و «بيع و شراء» را در روابط انساني، ‏بويژه رابطه‏ي زوجيت منتفي مي‏داند؛
2 ‏ـ با توجه به اينكه زن و مرد هر دو در پي دستيابي به آرامش و سكون‏اند كه مطابق حكمت آفرينش ازواج (نه زوجات) در زوجيت و همسري نهفته است؛
3 ‏ـ و با عنايت به نفي مطلق عوض بودن مهر و اثبات هديه محض بودن آن، ‏به اين جمع‏بندي مي‏رسيم كه مهريه هديه‏اي است كه به پاس نكوداشت پاسخ مثبت زن به تقاضاي محبت‏آميز و اظهار عشق و ارادت مرد، ‏از سوي وي به زن اعطا مي‏شود؛ چنانكه حتي در روابط آزاد و نامشروع نيز، ‏اين مرد است كه به زن هديه مي‏دهد[ 27 ] و پاسخ به تقاضاي حتي نامشروع خويش را هم احترام مي‏نهد.

2 ‏ـ چرايي مهريه‏

پس از اينكه معلوم شد مهريه هديه است و به پاس نكوداشت پاسخ محبت‏آميز زن به تقاضاي عاشقانه مرد اهدا مي‏شود، ‏اين سؤال مطرح مي‏شود كه چرا بايد مهريه داد؟ بر فرض كه مهريه، ‏هديه باشد، ‏آيا لازم است چنين هديه‏اي داده شود و اصلاً چرا در فقه به وجوب «مهر» حكم شده است؟ پيش از پرداختن به پاسخ اين پرسش‏ها، ‏لازم است يادآوري داده شود كه:
1 ‏ـ طبيعت نيرويي را در نهاد انسان به وديعت نهاده است كه پس از بلوغ جسماني و رشد هرمون‏ها و تغيير فيزيكي در اندام‏هاي انسان، ‏اين نيرو به حركت درآمده و به فعل و انفعال مي‏پردازد. همچنانكه مي‏دانيم اين نيرو جزء غرايز انساني است و غرايز براساس طبيعت‏شان، ‏كور و هدايت نشده‏اند و لذا يكي از وظايف مهم انسان، ‏تنظيم، ‏تعديل و هدايت غرايز است كه اگر به حال خود رها شوند، ‏موجب انحراف و لغزش افراد مي‏گردند؛ از اين رو به اقتضاي طبيعت و به حكم ضرورت، ‏سالم‏ترين شيوه و مناسب‏ترين راه ارضاي غريزه جنسي و تعديل شهوت نفساني، ‏ازدواج و تشكيل خانواده است.
2 ‏ـ هدف از ازدواج و تشكيل خانواده، ‏ارضاي ضابطه‏مند و تأمين مصلحت‏آميز نياز جنسي زن و مرد، ‏ايجاد آرامش رواني و پي‏ريزي كانون گرم محبت و دوستي ميان آنها و سرانجام تأمين حب بقاي انسان از طريق ادامه‏ي نسل و داشتن فرزند است.[ 28 ]
بنابراين، ‏ازدواج و تأمين اهداف تشكيل خانواده مستلزم ايجاد عميق‏ترين رابطه و مستحكم‏ترين پيوند ميان زن و مرد است تا بتوانند در پرتو آن، ‏تمام عمرشان را با راحتي و آسايش بگذرانند؛ مهمترين اساس اجتماع را بر محور محبت و دوستي پي‏ريزي نمايند؛ نياز جنسي شان را به طور منطقي، ‏معتدل و از طريق مشروع، ‏با آسودگي و اطمينان خاطر، ‏برآورند و با تعليم و تربيت فرزندان صالح و شايسته ضمن بقاي نسل آدمي، ‏جامعه انساني را به سوي رشد و تعالي سوق دهند؛ از اين رو اگر قرار باشد مطابق با اصول معماري نوين، ‏بناي مستحكمي ساخته شود تا در برابر حوادثي همانند زلزله و سيل و طوفان از استحكام نسبتاً بالايي برخوردار باشد و به سادگي در برابر اين حوادث فرو نريزد و بتواند نگهبان جان ساكنان‏اش باشد، ‏لازم است در ساختن آن، ‏از نخستين نقطه‏ي ساخت تا آخرين مرحله‏ي آن، ‏از بهترين مصالح، ‏مناسب‏ترين نقشه هندسي و كارآزموده‏ترين معماران بهره‏گيري شود كه به نظر مي‏آيد در اين ميان، ‏مصالح مرغوب ساختماني نقش مهم و محوري را ايفاء مي‏نمايند.
بر همين اساس، ‏بناي مستحكم خانواده كه محل تأمين نيازهاي حياتي و ضرورت‏هاي اساسي زندگي انسان است، ‏مقتضي مصالح بسيار مرغوب و درجه يك است كه در اين ميان، ‏محبت، ‏مودت، ‏مهرباني و دوستي نقش كليدي را ايفا مي‏كنند؛ از سوي ديگر براي محك زدن مرغوبيت مصالح ساختماني از استاندارد بودن و ساير نشانه‏ها و شواهد آن از قبيل تجارب به عمل آمده، ‏شهرت توليد كننده و‏امثال آن كمك گرفته مي‏شود؛ لذا سؤال قابل طرح در اين باره اين است كه براي محك زدن صداقت و محبت صادقانه‏ي خواستگار ازدواج، ‏از چه عنصري بايد بهره گرفت؟ چه عاملي مي‏تواند ثابت كند كه ادعاي دوستي و محبت مرد نسبت به زن، ‏خالص و سره است؟ مردي كه هنگام خواستگاري و قدم پيش گذاشتن به منظور ازدواج با يك زن در نخستين ادعا از دوستي و محبت و علاقه‏مندي سخن مي‏گويد، ‏چگونه مي‏تواند اين ادعا را اثبات نمايد؟

فلسفه وجوب مهر

سنت اجتماعي‏اي كه مقتضاي درك و تدبير عقلاني و معلول مصحلت انديشي انسان بوده، ‏بر اين استوار گشته است تا مرد مدعي محبت و دوستي، ‏به منظور اثبات و نشان دادن صداقت و خلوص ادعايش، ‏چيز ارزشمندي را به عنوان مهريه به زن تقديم كند تا شاهد صدق ادعايش باشد و جالب اينجاست كه قرآن مجيد، ‏ضمن تأييد و صحه گذاشتن بر اين سنت پسنديده و نيكوي اجتماعي،[ 29 ] از دليل اثبات ادعاي مرد با عنوان «صدُقه» ياد مي‏كند و مهر را صداق مي‏نامد تا فلسفه آن را كه همان درستي و راستي در پيمان ازدواج است، ‏بيان كند.[ 30 ] در واقع، ‏مهريه نماد محبت و دوستي است و لذا از نظر اسلام، ‏ارزش گذاري مادي آن نقش مهمي ندارد و بلكه تعيين آن به توافق زوجين واگذارده شده است.
اظهار نظر اسلام در مورد مهريه به منظور برانگيختن بعد اخلاقي آن است و از اين رو، ‏فزوني مهريه را عملاً با كرامت انساني زن در تنافي مي‏داند؛[ 31 ] بنابراين مهريه بدين منظور تقديم زن مي‏شود تا دليل صدق محبت و شاهد صحت ادعاي مرد مبني بر دوستي و علاقمندي او به زن به خاطر تشكيل خانواده و عقد پيمان ازدواج باشد.
شيخ صدوق(ره) در علل الشرايع و عيون اخبار الرضا(ع) در اين باره حديثي را با اين مضمون نقل مي‏كند كه: «عله ‏المهر و وجوبه علي الرجال و لايجب علي النساء ان يعطين ازواجهن، ‏لان علي الرجل مؤونه ‏المرأه، ‏ لان المرأه ‏بايعه ‏نفسها و الرجل مشتر و لايكون البيع الا بثمن و لاالشراء بغير اعطاء الثمن...».[ 32 ] مفاد اين روايت بيانگر اين مطلب است كه مهريه به دو دليل بر مرد واجب است: يكي به دليل اين‏كه مخارج زن بر دوش مرد است و ديگر اينكه زن در مقام فروشنده است و مرد خريدار، ‏و آن‏گاه بر اساس يك كبراي كلي مي‏گويد: هيچ معامله‏اي بدون عوض و معوض نخواهد بود؛ پس عقد ازدواج هم يك معامله است كه در آن، ‏رعايت اين قاعده لازم است؛ بنابراين ظاهر اين روايت عمل زن و مرد را به معامله و داد و ستد تشبيه مي‏كند و طي آن، ‏زن را فروشنده و مرد را خريدار معرفي مي‏كند كه بايد به لوازم معامله، ‏يعني رد و بدل «عوض و معوض» يا «ثمن و مثمن» تن در دهند؛‏امّا با توجه به واقعيت‏هاي عيني مورد تأكيد و تأييد دين مقدس اسلام نمي‏توان گفت مراد‏امام رضا(ع) از بيان علت وجوب مهر، ‏ظاهر كلماتي است كه در اين حديث به كار برده است؛ زيرا:
1 ‏ـ از نظر اسلام زن و مرد، ‏ارزش انساني كاملاً يكسان دارند و لذا خريد و فروش يكديگر توجيه‏پذير نمي‏باشد.
2 ‏ـ نكاح ضمن اينكه يك سنت اجتماعي است، ‏يك سنت شرعي نيز هست كه مطلوبيت آن براساس اهداف آن است و به همين دليل، ‏قدسيت يافته است، ‏در حالي كه معاملات زيادي از نظر شرعي صحيح و مجاز دانسته شده است؛‏اما هيچ كدام تقّدس نيافته‏اند.
3 ‏ـ در معامله بايد عوض و معوض به صراحت، ‏تعيين شوند؛ در حالي كه در نكاح تعيين آن دشوار است و بر فرض كه مهريه، ‏عوض باشد، ‏معوض چيست؟
4 ‏ـ عوض بايد متناسب با معوض باشد در حالي كه اگر در نكاح، ‏معوض معين هم باشد، ‏با توجه به تأكيد زيادي كه در مورد كم بودن ميزان مهر، ‏بخشيدن آن به شوهر و برجسته نمودن زواياي اخلاقي آن در فرهنگ اسلامي شده و چه بسا‏امور غير مادي به عنوان مهر پذيرفته است، ‏اين تناسب اصلاً وجود ندارد.
5 ‏ـ قرآن مجيد راجع به مؤمنان مي‏فرمايد: «إِنَّ اللّهَ‏اشْتَرَي‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه َ...»[ 33 ] خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت از آنها مي‏خرد. آيا اين معامله، ‏همانند معاملات رايج مادي است؟ آيا در اين معامله عوض و معوض، ‏معين و تناسب ميان آن دو رعايت شده است؟ آيا جان و مال فناپذير و مادي مي‏تواند متاعي باشد كه بهاي آن بهشت جاودان قرار داده شود؟ بنابراين، ‏روشن است كه آيه‏ي شريفه در مقام تشبيه معقول به محسوس است و براي اينكه درك و فهم مسئله را براي انسان‏ها آسان‏تر كند، ‏از اين عبارات استفاده مي‏كند؛ همانند آنجا كه مي‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي‏ تِجَارَه ٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ...».[ 34 ] ‏اي مؤمنان! آيا شما را به تجارتي كه از عذاب درناك رهايي‏تان مي‏بخشد، ‏راهنمايي كنم؟ اگر مي‏خواهيد به اين تجارت بپردازيد، ‏به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با مال و جان‏تان در راه خدا جهاد كنيد...
پس مي‏توان گفت كه بيان‏امام رضا(ع) در تبيين علت وجوب مهر نيز از باب تشبيه معقول به محسوس است و به هيچ وجه در مقام آن نيست كه عقد ازدواج را به عنوان يك معامله و داد و ستد محض معرفي نمايد؛ چه اينكه بيان‏امام(ع) ناظر بر اين نكته است كه البته در عقد نكاح، ‏داد و ستد و بيع و شرايي در كار است‏اما نه از آن نوعي كه در آن، ‏ارزش مادي، ‏نقش محوري را ايفا مي‏كند؛ بلكه در اين بيع و شراء، ‏محبت و دوستي و در واقع «دل» معامله مي‏شود و چنين معامله‏اي نيازمند شاهد صدق است؛ چون همانند داد و ستد مادي نيست كه با دادن عوض و دريافت معوض خاتمه يابد و تمام شود؛ بلكه معامله پايداري است كه مدت دوام آن تمام عمر آدمي را در بر مي‏گيرد؛ به عبارت ديگر نكاح دل دادن و دل گرفتن است، ‏دلداري و دلبري است، ‏عشق و دوستي است، ‏محبت و وفاداري است و اين، ‏نه معامله‏اي است كه با انشاي عقد و داد و ستد عوض و معوض، ‏خاتمه مي‏يابد و نه متاعي است كه بتوان براي آن ارزش مادي تصور كرد؛ لذا مهريه با آنكه در قالب، ‏ارزش مادي است؛‏اما نقش كاملاً نمادين دارد و فقط نشان صدق ادعاي دوستي و محبت است.
اگر ملتي به پاس رشادت‏ها و خودگذري‏هاي قهرمان ملي‏شان، ‏تنديس بلورين به او تقديم مي‏كنند، ‏يا جامعه‏اي در مقام ارج‏گذاري به يك دانشمند، ‏به او لوح سپاس مي‏دهند، ‏آيا اين بدان معناست كه مقام و ارزش علمي و قهرماني آنها را با يك تنديس يا لوح سپاس معامله نموده‏اند؟ يا اين اقدام، ‏نماد احترام عميق آن ملت و جامعه به قهرمان ملي و دانشمند شان است؟ واضح است كه اين اقدام، ‏ارزش نمادين دارد و يك ملت با يك حركت نمايشي و سمبوليك مقام قهرمان ملي و دانشمند را ارج مي‏نهد؛ بنابراين دادن مهريه نيز بر همين منوال، ‏يك حركت نمادين و يك اقدام نمايشي است كه مرد با اهداي آن به پيشگاه زن، ‏صداقت و درستي ادعاي خويش را مبني بر دوستي و عشق به زن نشان مي‏دهد و در واقع، ‏با اين كار پاسخ مثبت زن را به تقاضاي محبت‏آميز و عشق آفرين خويش، ‏ارج مي‏نهد.
همچنين، ‏احاديثي كه راجع به جواز نظر انداختن به زن به منظور انجام ازدواج، ‏وارد شده است، ‏برداشت اين نوشتار را از بيان‏امام رضا(ع) تأييد مي‏كند. محمد بن مسلم مي‏گويد از‏امام باقر(ع) پرسيدم مردي كه مي‏خواهد با زني ازدواج كند آيا مي‏تواند بر او نظر كند؟ حضرت فرمود: «نعم، ‏انما يشتريها باغلي الثمن»:[ 35 ] مفهوم اين حديث و احاديث مشابه آن، ‏اين است كه مرد در مقام انجام يك معامله بسيار بزرگ است و لذا بايد مراقب تمام جهات و ابعاد آن باشد؛ گويي مرد مي‏خواهد اين معامله را با گران‏ترين قيمت انجام دهد؛ از اين رو همان‏طوري كه يك شخص در مقام عقد چنين معامله‏اي بايد تمام جوانب آن را بسنجد و با چشم باز وارد آن شود، ‏در مورد نكاح نيز بايد مواظب باشد و چشمانش را بگشايد و كسي را كه مي‏خواهد به او دل ببندد و با همكاري او اساس يك كانون گرم و پر محبت را پي‏ريزي نمايد ‏ـ تا در تمام عمر، ‏با زندگي در آن، ‏به سكون و آرامش مطلوب دست يابد ‏ـ بايد بشناسد و تمام مزايا و معايب او را از نظر بگذراند و آن‏گاه با شناخت و آگاهي لازم اقدام نمايد.
علاوه بر آن، ‏امام(ع) مي‏فرمايد: «انما يشتريها باغلي الثمن» اين گران‏ترين قيمت، ‏چيست و مراد از «اغلي الثمن» چه مي‏باشد؟ به نظر مي‏رسد نزديكترين مصداق و شاخص ترين فرد آن، ‏همان سرمايه‏ي محبت و مودتي است كه مرد هنگام ازدواج با در كف گرفتن آن وارد ميدان مي‏شود و با اتكاي به آن، ‏كانون گرم و صميمي خانواده را تشكيل مي‏دهد و با اعتماد به آن مي‏خواهد اعتماد زن را به دست آورد و گرنه هيچ بهايي غير از آن، ‏نمي‏تواند ضامن بقاي خانواده و تأمين كننده آسايش مطلوب برخاسته از آن باشد. سرمايه‏ي محبت است كه زن را وامي‏دارد تا با ايثار و خودگذري و با تلاش پيگير و شبانه روزي، ‏بدون كمترين توقع و چشم‏داشت مادي، ‏تمام زحمات درون خانه، ‏رسيدگي به وضع منزل، ‏فرزندان و همكاري و كمك با مردخانه را به دوش بكشد و نه تنها از اين همه زحمت و تلاش، ‏احساس خستگي نكند؛ بلكه از آن لذت ببرد. و البته همين دوستي و درستي است كه به مرد حركت و انگيزه مي‏بخشد تا هيچ‏گاه به فراهم نمودن حداقل‏امكانات زندگي براي زن و فرزندان خويش اكتفاء نكند و هرگز نگويد كه آنچه از نظر شرعي و قانوني بر دوش اوست، ‏انجام داده و بيشتر از آن تكليفي ندارد.
پس به يقين مي‏توان گفت: اين «اغلي ثمن» همان نقد محبت و دوستي است كه به منظور خريد «دل» نثار مي‏شود و در واقع مفاد اين حديث، ‏حديث دلدادگي و دلبردگي است؛ همچنان كه مفاد كلام‏امام هشتم(ع) نيز همين است و براساس آن، ‏زوجين به دنبال كيمياي محبت‏اند كه خلوص و كمال آن را با اكسير «صداق» و درستي محك مي‏زنند و چون مرد، ‏در اين عرصه پيشگام و خواستگار مبادله‏ي محبت و معامله‏ي مودت است، ‏به حكم اينكه بار اثبات ادعا به دوش مدعي است، ‏بايد شاهد، ‏صدقي اقامه كند تا خلوص ادعايش را به اثبات برساند و «مهريه» همان شاهد صدق است كه به صورت نمادين، ‏بيانگر راستي و درستي ادعاي محبت و دوستي از سوي مرد است؛ به بيان بهتر، ‏مهريه همانند تمام اقدامات نمادين، ‏داراي دو جهت است: از يك سو روايتگر صدق و راستي اين طرف، ‏و از سوي ديگر حكايتگر تجليل و سپاس از طرف مقابل است؛ از اين جهت شريعت اسلام، ‏ضمن تأييد اين سنت اجتماعي، ‏به آن حيث وجوبي بخشيده و لزوم آن را مورد تأكيد قرار داده است.

جمع بندي و نتيجه‏گيري:

اگر بخواهيم تمام آنچه را كه طي اين نوشتار به رشته تحرير درآمد، ‏در جملاتي كوتاه بيان كنيم، ‏مي‏توانيم بگوييم كه اولاً؛ مهريه در ذات خود يك هديه است كه به دو منظور پرداخت مي‏شود: يكي به منظور اثبات ادعاي مرد كه با ادعاي محبت و مودت به خواستگاري زن مي‏رود و ديگري، ‏به منظور ارج نهادن به پاسخ مثبت زن به تقاضاي مرد؛ بنابراين مهريه مالي نيست كه به خاطر جبران عدم استقلال مالي زن به او داده مي‏شود؛ چون در جاي خودش به اثبات رسيده است كه زن همانند مرد، ‏از اين نظر استقلال دارد. قرآن مجيد مي‏گويد: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[ 36 ] .
از آن گذشته، ‏با توجه به طبيعت مادي سيال، ‏مهريه بيانگر ثروتي نيست كه زن براي تأمين آينده زندگي‏اش به آن دست يابد. به ويژه اينكه زن در بيشتر موارد، ‏مهريه را براي خريد لوازم زندگي و نيازهاي شخصي‏اش در زمان زوجيت خرج مي‏كند؛[ 37 ] همچنين اين ادعا كه مهريه اهرم فشاري بر مرد است تا نتواند از اختيار طلاق استفاده كند و يا ادعاهايي مثل آن، ‏كاملاً مردود و بي‏پايه است و هيچ‏گونه توجيه علمي و منطقي ندارد.[ 38 ]
ثانياً، ‏با توجه به احكام ويژه‏اي كه در شريعت اسلام درباره‏ي «مهر» بيان شده است و كه طي آن بر جنبه‏ي اخلاقي و معنوي آن تأكيد فراوان به عمل آمده و اصلاً وضع حقوقي مهريه به گونه‏اي تبيين گرديده است كه جايگاه مالي و مادي آن را تقريباً به طور كامل از بين مي‏برد، ‏به اين نتيجه مي‏رسيم كه اصلاً پرداخت مهريه يك حركت نمايشي و يك اقدام نمادين است كه ارزش سمبوليك آن را بيان مي‏كند.[ 39 ]
ثالثاً، ‏پرداخت مهريه از سوي مرد به زن، ‏يك سنت كهن اجتماعي و عرفي و مقتضاي درك و تدبير عقلاني انسان‏هاست كه از گذشته‏هاي بسيار دور وجود داشته و شريعت اسلام، ‏ضمن تأييد و صحه گذاشتن بر آن، ‏جهت آن را تصحيح و بلكه تعيين نموده و در مورد آن، ‏ارزش گذاري نموده است؛ از اين رو مهريه يكي از لوازم ازدواج به شمار مي‏رود كه وجوب آن در فقه، ‏بر صحت نكاح تأثيري ندارد؛ زيرا اصلاً مال و ارزش مادي در عقد ازدواج مقصد و مقصود نمي‏باشد؛ بلكه وجوب مهر به دليل بالا بردن حيثيت نكاح و اظهار مقام بزرگ آن و بالاتر، ‏به منظور تكريم زن و تأكيد بر جايگاه تعيين كننده‏ي وي در عقد ازدواج است.[ 40 ] 40

پي‏نوشت‏ها:

1. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان؛ ترجمه سيد باقر موسوي؛ ج 4، ‏قم: انتشارات اسلامي، ‏بي‏تا، ‏ص 269.
2. غالب غانم؛ القوانين و النظم عبرالتاريخ؛ لبنان: دار المنشورات الحقوقيه، ‏ 1997، ‏ص 47.
3. همان؛ ص 60.
4. نساء: 4.
5. سيد قطب؛ في ظلال القرآن؛ ج 1، ‏لبنان: دار الشروق، ‏1995، ‏ص 585 (ذيل آيه فوق).
6. ر.ك‏به: قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ قم: مؤسسه‏امام خميني، ‏1379، ‏ص 140 ‏ـ 150.
7. اعراف: 189.
8. روم: 21.
9. مرتضي مطهري؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ج 5، ‏تهران: صدرا، ‏1365، ‏ص 231 ‏ـ 232.
10. همان: ص 233.
11. تفسير التبيان؛ ج 3، ‏النجف: المكتب الامين، ‏(بي‏تا) ص 109، ‏ذيل آيه‏4 سوره‏ي نساء.
12. الجواهر؛ ج 3، ‏مصر، ‏(بي‏نا) 1350، ‏ص 10، ‏ذيل همان آيه.
13. التفسير الكاشف؛ ج 2، ‏لبنان: دار العلم للملايين، ‏الطبعه ‏الثالثه، ‏1981، ‏ص 250، ‏ذيل همان آيه.
14. في ظلال القرآن.
15. تفسير المراغي؛ ج 4، ‏لبنان: دار احياء التراث العربي، ‏(بي‏تا) ص 184، ‏ذيل همان آيه.
16. النكت و العيون؛ ج 1، ‏لبنان، ‏مؤسسه ‏الكتب الثقافيه، ‏(بي‏تا) ص 451، ‏ذيل همان آيه.
17. تفسير من وحي القرآن؛ ج 7، ‏لبنان: دار الملاك، ‏1998، ‏ص 69، ‏ذيل همان آيه و ص 181، ‏ذيل آيه 24 همان سوره.
18. التفسير الكبير؛ ج 9 ‏ـ 10، ‏لبنان: دار الكتب العلميه، ‏1990، ‏ص 147، ‏ذيل همان آيه و نيز ر.ك به: مجمع البيان؛ ج 3 ‏ـ 4، ‏ذيل همان آيه.
19. نساء: 24 و 25 و مائده: 5.
20. محمد الصادقي؛ الفرقان في تفسير القرآن؛ ج‏4 ‏ـ 5، ‏قم: انتشارات فرهنگ اسلامي، ‏1408، ‏ص 212.
21. حر عاملي؛ وسائل الشيعه: كتاب النكاح، ‏ابواب مهور، ‏ب 40، ‏ح 2.
22. همان؛ ب 18، ‏ح 16.
23. ‏همان؛ ب 5.
24. ‏همان؛ ب 26.
25. همان؛ ب 1، ‏ح 1 و 9.
26. ‏همان؛ ب 2، ‏ح 1.
27. مرتضي مطهري، ‏نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 236.
28. قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ ص 154.
29. ‏محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير قرآن؛ ج 7، ‏ص 285، ‏ذيل آيه 4 سوره نساء.
30. محمد تقي المدرسي؛ من هدي القرآن؛ ج 2، ‏طهران: دار محبّي الحسين(ع)، ‏1419، ‏ص 22.
31. محمد حسين فضل اللَّه؛ تفسير من وحي القرآن؛ ص 69.
32. علل الشرايع؛ باب عله ‏وجوب المهر، ‏حر عاملي؛ ب 11، ‏ح 9.
33. سوره توبه: 111.
34. صف: 10 ‏ـ 11.
35. حر عاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 14، ‏ابواب مقدمات نكاح، ‏ب 36، ‏ح 1، ‏نيز ر.ك به: حديث 7 و 11 همان باب و علل الشرايع صدوق؛ ج 2، ‏باب 260.
36. نساء: 32.
37. محمد حسين فضل اللَّه؛ تفسير من وحي القرآن؛ ص 70.
38. ر.ك به: همان و مرتضي مطهري با نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 256 ‏ـ 261.
39. ر.ك به: سيد حسين شرف الدين؛ تبيين جامعه شناختي مهريه؛ قم: انتشارات مؤسسه‏امام خميني، ‏1380، ‏ص 302.
40. ر.ك به: محمد كمال الدين‏امام؛ الزواج و الطلاق في الفقه الاسلامي؛ لبنان: المؤسسه الجامعه للدراسات، ‏1996، ‏ص 119 ‏ـ 121.

مقالات مشابه

مهر و نفقه(1)

نام نشریهنظام حقوق زن

نام نویسندهمرتضی مطهری