يكي از سنتهاي بسيار كهن اجتماعي رايج در جوامع بشري كه قدمتي بسيار طولاني دارد، پرداخت مهريه در پيوند ازدواج است؛ به عبارت ديگر از گذشتههاي بسيار دور تاامروز، رسم بر آن است كه مرد هنگام ازدواج و بويژه زماني كه خواستگاري وي با پاسخ مثبت از سوي نامزد مورد نظر همراه ميشود، مبلغي را به عنوان مهريه براي زن در نظر ميگيرد؛ اگرچه سنت پرداخت مهريه، همانند ساير سنتهاي اجتماعي، طي روزگار گذشته، تحولات و دگوگونيهاي زيادي را پشت سر گذاشته و با توجه به زمان و مكان، دچار تغييرات مختلفي شده است.
روزگاري، مهريه در جايگاه بهاي زن قرار داشت و در واقع همان وجه المعامله عقد نكاح تلقي ميشده است و نيز؛ در دورهاي خاص به عنوان هديهاي از سوي مرد به پدر زن داده ميشد و در دوراني هم اين هديه، به خود زن اختصاص مييافت است.
در حال حاضر نيز كه جوامع بشري از جهات مختلف دگرگون شده و در قرنهاي اخير، تحولات علمي، پيشرفتهاي تكنولوژيكي، گسترش آزاديهاي بيرويهي فردي و توسعهي حق مشاركت سياسي براي تمام افراد، موجب پيدايش رويكردها و نگرشهاي جديدي نسبت به انسان و جنسيت او گرديده، در مواردي با افراط گرايي بيش از حد، جامعه انساني را بدون در نظر داشتن تمايز جنسيتي (و بلكه با نفي چنين تمايزي) صرفاً براساس شاخصهاي توسعه يافتگي و عقب ماندگي تقسيم بندي كرده است؛ نتيجه قهري چنين رويكردهايي آن است كه تا زن و مرد نه به عنوان دو صنف از نوع واحد انساني (و طبعاً هر كدام با شاخصهها و تواناييهاي اختصاصي) بلكه به عنوان دو موجود برابر و همطراز، با قابليتهاي همانند و داراي نقشها و كاركردهاي جايگزين در نظر گرفته شده و ارزيابي شوند اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت؛ از همين رو با عنايت به همين نگرشها، زن همپاي مرد تصور ميشود و سخن گفتن از تكاليف خانوادگي و التزام به وظايف زوجيت، تضييع حقوق زن و نقض آزاديهاي مشروع وي به شمار ميآيد و در واقع، هيجان آزادي خواهي زن، به جرياني تبديل ميشود كه منجر به ايجاد جنبشي زن گرا و زن محور ميگردد و اين جنبش، آنچنان موجي را در جوامع بشري، بويژه غربي پديد ميآورد كه در اثر تلاطم آن، بسياري از سنتهاي پايدار اجتماعي و عرفهاي ريشهدار انساني در هم ميشكند و بنيان نظام خانواده و اجتماع دگرگون ميشود.
خواسته يا ناخواسته و در اثر تعامل فرهنگها و ارتباط جوامع ـ بويژه در عصر كنوني ـ جوامع شرقي و بويژه اسلامي نيز از گزند اين موج درامان نمانده و آسيبها و تهديدهاي آن، دامنگير اين جوامع هم گرديده است كه در اثر آن سؤالات و شبهاتي در اين زمينه، در جوامع اسلامي هم، مطرح و ارائه ميشود كه ايجاب مينمايد برخي از آنها، مورد تحقيق و تأمل واقع شوند.
يكي از شبهات مطرح در مورد وضعيت زن در خانواده، راجع به مهريه است كه با توجه به اينكه زن يكي از طرفهاي اصلي عقد نكاح است و همانند مرد از منافع آن بهرهمند ميشود، و با در نظر داشتن استقلال مالي زن و توانايي او در تحصيل عوايد و كسب وامرار معاش خويش، اين سؤال مطرح ميشود كه مهريه چه جايگاهي دارد؟ و الزام مرد به پرداخت آن چه توجيهي خواهد داشت؟ به عبارت ديگر وقتي پيوند نكاح معلول توافق زن و مرد است و اراده و رضايت زن همانند اراده و رضايت مرد، در صحت عقد ازدواج تأثير ميگذارد و اهليت زن، همانند اهليت مرد از عناصر اساسي صحت آن به شمار ميرود و از سوي ديگر، وقتي زن همانند مرد از منافع و لذايذ نكاح بهره ميبرد، چه دليلي براي لزوم پرداخت مهريه و يا تعيين آن به عنوان يك شرط لازم در عقد نكاح وجود دارد؟
نوشتار حاضر در پي آن است كه با توجه به بررسي و ارزيابي مختصري كه صورت داده است، اين مسئله را با رويكرد عمدتاً عقلاني مورد تحليل و ارزيابي قرار دهد؛ لذا مهمترين سؤالي كه مطرح ميگردد، اين است كه اصلاً مهريه چيست؟ و چرا بايد به عنوان يك شرط اساسي در نكاح مد نظر قرار گيرد؟ براي اينكه بتوانيم پاسخهاي اين پرسشها را به طور مشخص به دست آوريم، مطالب اين نوشتار را طي دو بخش تنظيم و ارائه نماييم:
با قطع نظر از واژهشناسي مهريه و بررسي مفاهيم مترادف آن، نكته مهم و قابل بحث اين است كه قرآن كريم از مهريه زنان با عنوان «صدُقه» ياد نموده و حكم به وجوب آن مينمايد. از اين حكم قرآني چنين فهميده ميشود كه وجوب مهر در عقد نكاح، نه يك حكم تأسيسي و اختصاصي شريعت اسلام، بلكه يك حكمامضايي است كه قرآن مجيد با مهر تأييد زدن بر يك سنت پسنديده اجتماعي، آن را تحكيم بخشيده و تقويت نموده است؛ زيرا اولاً تركيب كلمات و ساختار آيه شريفه «وآتوالنساء صدقاتهن نحله» به گونهاي است كه وجود مهريه در آن مفروض و مفروغ عنه تلقي شده است؛ به بيان بهتر اضافهي «صدقات» به ضمير «هنّ» و مقدم داشتن كلمه «النساء» بيان اين معنا است كه زنان مهريه داشتهاند و پرداخت مهريه در بين مردم و در سنن ازدواجشان متداول بوده است؛[ 1 ] بنابراين، معناي آيه اين نيست كه «به زنان مهريه بدهيد» بلكه معناي دقيق آن اين است كه «مهريه زنان را به خودشان بدهيد.» و روشن است كه اين معنا، به صراحت از وجود مهريه حكايت دارد؛ از اين جهت است كه ميگوييم وجوب مهريه يك حكمامضايي نه تأسيسي.
ثانياً؛ اگر از منظر تاريخي هم به مسئله نظر افكنده شود معلوم ميگردد كه پرداخت مهر، علي رغم تحولات و تغييرات چشمگير، يك سنت پايدار اجتماعي است كه از گذشتههاي دور تاامروز در جوامع بشري رايج است.
در مصر باستان، زوج مبلغي را به عنوان جبران خسارت از اين جهت كه با ازدواج، يكي از اعضاي خانوادهي فردي را از او ميگرفت، به پدر دختر ميداد؛ يعني در واقع پرداخت «مهر» بابت تسكين و كاهش دادن درد و رنج ناشي از جدايي دختر از پدرش صورت ميگرفت.[ 2 ] در بابل، مهر به عنوان وجه المعامله و در واقع بهاي زن بود كه به پدر او داده ميشد؛ هرچند به مرور زمان، خريد آن به منظور ازدواج، با جايگزيني هديهاي براي پدر زن، حالت نمادين يافته بود[ 3 ] . جوامع قبيلهاي و باديه نشين حجاز نيز از همين سنت پيروي ميكردند و مبلغ پرداختي از سوي مرد، به هر عنواني كه داده ميشد به پدر دختر اختصاص داشت؛اما پس از تابشاشعه حيات بخش اسلام بر حجاز و طلوع خورشيد عدالت در آن سرزمين، تنها تغيير بنياديني كه در اين سنت اجتماعي پديد آمد، اختصاص يافتن مهريه به خود زن بود.
قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد: «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَه ً...»[ 4 ] . اين بيان، حق صريح و شخصي را براي زن در مهريهاش ايجاد كرد و با اعلام اينكه آنچه در جامعه جاهلي نسبت به آن رواج داشت، باطل است، ازدواج را اجتماع دوتن از روي ميل و اختيار خواند و «مهريه» را حق خود زن دانست كه فقط خودش بايد آن را بگيرد نه ولي او.[ 5 ]
نكته مهم و قابل مطالعه در اين آيه شريفه آن است كه قرآن كريم علاوه بر تخصيص مهريه به خود زن، جهت پرداخت آن را هم بيان ميكند و در واقع همين نكته است كه ماهيت و چيستي مهريه را تبيين مينمايد؛ چه اينكه دقت در آن نشان ميدهد كه مهريه چيست و به چه منظوري پرداخت ميشود؛اما پيش از پرداختن به آن، يادآوري دو مسئله به عنوان مقدمه ضروري به نظر ميآيد:
1 ـ از نگاه انسان شناختي و ارزشي، زن و مرد هيچگونه تفاوتي ندارند و اصولاً از نظر اسلام، انسانيت انسان به روح او وابسته است كه واحد و تقسيمناپذير است؛ به بيان ديگر زن و مرد در آفرينش كاملاً يكسان و مساوياند و از اين رو راه رسيدن به كمال انساني و دستيابي به مقام قرب الهي براي هريك از زن و مرد باز است و از اين نظر مانعي فراروي هيچ كدام از آنها وجود ندارد؛ بنابراين علي رغم وجود برخي ويژگيها و تفاوتهاي فيزيكي و عاطفي كه دست قدرتمند آفرينش، در خلقت انسان زن و مرد به وجود آورده (و همين تمايزها موجب شده است تا زن و مرد از همين نظر مكمل وجودي همديگر باشند) با وجوداين از نظر ارزشانساني و كمال معنوي ميان زن و مرد به عنوان يك انسان هيچگونه تفاوت و تمايزي وجود ندارد[ 6 ] .
2 ـ قرآن كريم در يك بياني زيبا كه نشانگر شاهكار خلقت است ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَه ٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا...»[ 7 ] يا «وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّه ً وَرَحْمَه ً...»[ 8 ] همچنانكه ملاحظه ميشود، قرآن مجيد آفرينش زوج يا همسر را براي انسانها، مايه سكون و عامل آرامش معرفي نموده و هدف از آن را دستيابي به آرامش روحي و رواني كه زاييدهي محبت و مودت است ميداند؛ در واقع قرآن مجيد بر اين نكته نظر دارد كه اولاً آرامش و سكون در سايهي محبت و مهربانيامكانپذير است و ثانياً نقطهي اوج آن در خلق همسران نهفته و در پرتو زوجيت قابل دسترسي است؛ زيرا قانون خلقت، در يك تدبير ماهرانه، جمال و زيبايي و غرور و بينيازي را در جانب زن و نيازمندي و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است و در واقع، در متن خلقت، نقش هريك از زن و مرد، در مسئلهي عشق مغاير نقش ديگري است[ 9 ] .
به طور طبيعي تعدد و تفاوت نقش ايجاب ميكند تا هر كدام، با حفظ جايگاه و ويژگيهاي خويش به ايفاي نقش بپردازد و همين ايفاي نقش اختصاصي، اقتضاء ميكند كه آن كس كه طالب و جوينده است، دنبال مطلوب و گمشدهي خويش به راه افتد و براي دسترسي و يافتن آن از هيچ تلاش و ايثاري فروگذاري نكند.
مرد به صورت طبيعي، در برابر غريزه از زن ناتوانتر است. اين خصوصيت، وي را وادار ميكند تا به زن اظهار نياز كند و براي جلب رضايت او اقدام نمايد[ 10 ] . يعني در واقع، گمشدهي مرد همان سكون و آرامش است كه از سرِ ناآرامي و بيقراري در تب و تاب دست يافتن به آن است و براي آنكه به آن دست پيدا كند، از هيچ كوشش و تلاشي دريغ نميكند. همين مسئله موجب شده است تا مرد، در پي يافتن سكون و جستن آرامش، همواره خواستگار زن باشد و از آنجا كه زن نيز دنبال سكون و در جستجوي آرامش است و سعي ميكند بهترين پناهگاه را براي آرامش يافتن خويش بجويد و از اين رو كه نقش وي پاسخگويي به محبت و خواستگاري مرد است، در صدد بر ميآيد به عاشقانهترين محبت پاسخ دهد و به روي پاكترين و با ثباتترين مهر آغوش بگشايد؛ به بيان ديگر مرد به خاطر آرامش يافتن و بهرهمند شدن از سكون، به دنبال زن ميرود و زن نيز به خاطر همان مسئله و تأمين همان نياز طبيعي خويش، ميكوشد تا گرمترين خواستهها و شورآفرينترين محبتها را بيابد و از ميان انبوه اظهار ارادتها و ابراز عشقها، خالصترين و پاكترين آن را بجويد و با گرمترين پاسخ به شايستهترين تقاضا، سكون و آرامش رؤيايي را به تصوير بكشد تا بدينسان حكمت آفرينش پيوند زن و مرد در عالم واقع، تحقق عيني بيابد؛ بنابراين، با در نظر داشتن اينكه زن ومرد از ارزش انساني همساني برخوردارند و به لحاظ مقام معنوي و كمالات هيچگونه تفاوتي ميان آنها وجود ندارد و با توجه به اينكه حكمت نهفته در خلقت زوجين و همسران، حصول آرامش، و رسيدن به سكون است و پاسخ زن به تقاضاي مرد براي تأمين همين هدف صورت ميگيرد، قرآن كريم پس از دستور به پرداخت مهريه زنان، جهت اعطاي آن را هم گوشزد مينمايد. مفسران عالي مقام در تفسير كلمه «نحله» كه بيانگر وجه پراخت مهريه است، ضمن اينكه اقوال و ديدگاههاي گوناگون را متذكر شدهاند؛ با اين حال تقريباً در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه مراد از نحله، «عطيه» و «هبه» است.
شيخ طوسي(ره): اينكه خداوند مهريه را بر مرد واجب نموده و زن را موظف به پرداخت چيزي نكرده است، از منظر بعضي از مفسران بدين معناست كه در واقع، مهريه عطيهاي از سوي خداوند متعال براي زنان است.[ 11 ]
طنطاوي: «نحله»، يعني عطيه و هديهي بدون عوض كه با رضايت قلبي به كسي داده ميشود.[ 12 ]
محمد جواد مغنيه: مراد از نحله عطيهاي است كه خداوند پرداخت آن را بر زوج واجب گردانيده و... در حقيقت، خداوند شوهران را موظف نموده تا از جانب خداوند متعال، هديهاي را به همسرانشان بدهند. پس مهريه عوض بهرهبرداري جنسي نيست؛ چون زن و مرد در اين نياز، مشتركند.[ 13 ] .
سيد قطب: خداوند متعال به شوهر دستور ميدهد تا مهريه را به عنوان هديهي محض با رضايت قلبي تمام و با آسودگي خيال به همسرش اعطا كند، دقيقاً همانطوري كه يك هديه و بخشش را به كسي ميدهد.[ 14 ]
احمد مصطفي المراغي: معناي آيه شريفه اين است كه زناني را كه به عقد ازدواجتان درميآوريد، مهريهشان را به عنوان هديه و بخشش بدهيد.[ 15 ]
ابو الحسن الماوردي: نحله همان عطيه و هديهي بدون عوض است. اينكه دين را نحله ناميدهاند به اين دليل است كه عطيهاي از سوي خداوند متعال است.[ 16 ]
محمد حسين فضل اللَّه: «آيه شريفه، مهريه را ثمن و عوض ندانسته؛ بلكه آن را «نحله» ميخواند؛ يعني عطيهاي كه انسان به كس ديگري بدون چشم داشت عوض، ميدهد...[ 17 ] .
فخرالدين الرازي: كلبي ميگويد: «نحله» به معناي «عطيه» و «هبه» است... پس مهر يا عطيه از سوي زوج است؛ چون وي در برابر آن چيزي به دست نميآورد و آنچه را زوج مستحق است، اباحه بضع است نه مالكيت آن، يا عطيهاي از سوي خداوند است؛ چون خداوند منافع نكاح را ميان زوجين به طور مشترك قرار داده است؛اما زوج را مأمور به پرداخت هديهاي به زوجه مينمايد[ 18 ] .
بنابراين از مجموع اين ديدگاههاي تفسيري، به اين نتيجه ميرسيم كه وجه پرداخت مهريه و جهت اعطاي آن اين است كه مهريه بايد به عنوان هديه و پيشكش، بدون توقع و چشمداشت عوض، به زن داده شود؛ به عبارت ديگر مهريه يا «صداق» يك هبه، كاملاً محض و بدون عوض است و شايد با همين ملاحظه است كه قرآن مجيد در ادامه آيهي شريفه ميفرمايد: «فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً». يعني اگر زنان بخشي از آن را از روي طيب نفس به شما برگردانند، نوش جان و گواراي تان باد. از اين تعبير هم ميتوان فهميد كه مهريه، «هبه» غير معوض است و الّا با برگرداندن تمام يا قسمتي از آن، به همان نسبت از عوض آن هم بايد برگردانده شود؛ پس از نظر قرآن مجيد، چيستي و ماهيت مهريه يا صداق را هبه و هديه بودن محض تشكيل ميدهد و جز آن، هيچ عنصر ديگري در آن دخيل نميباشد؛ البته يادآوري اين نكته هم لازم است كه در برخي آيات قرآن مجيد[ 19 ] ، تعبير به «اجور» جمع اجر يعني مزد ديده ميشود كه ظاهر آن نشان ميدهد نكاح يك معاوضه است و گويا در اين معامله فقط جانب مرد منتفع ميشود؛ به عبارت روشنتر، در يك نگاه گذرا و كلي از اين دسته از آيات چنين فهميده ميشود كه مرد، زن را به منظور بهرهبرداري جنسي به خدمت ميگيرد و از آنجا كه هر خدمتكاري، مستحق مزد و اجرت است، زن نيز مستحق آن است؛ پس اصلاً عقد نكاح، مثل عقد اجاره است؛ و يك معامله محض كه سود عايد از آن هم به جيب مرد ميرود و براي زن جز چند ريال وجه نقد يا «وجه المعامله»چيز ديگري باقي نميماند.لكن با دقت در آن در مييابيم كه اين تصور درست نميباشد و آيات ياد شده مفيد اين معنا نيستند كه مهر، عوض بضع است، بلكه هديهي نكاح و در واقع پاداش آن ارتباط عميق و ريشهداري است كه با پاسخ گفتن زن به اظهار محبت مرد، پديد ميآيد.[ 20 ]
با دقت و تأمل در محتواي برخي احاديث نيز، حداقل به اين استنتاج ميرسيم كه «عوض بودن» مهر، يك تصور و پندار بياساس است. ازامام كاظم(ع) روايت شده است كه شخصي از آن حضرت پرسيد: مردي با زني ازدواج كرده و مهر او را به شرط اينكه زن به همراه شوهرش برود و در شهر محل زندگي او زندگي كند، صد دينار قرار داده و در غير آن پنجاه دينار، حكم آن چيست؟امام(ع) پاسخ داد: اگر شوهر، زن را به بلاد شرك ببرد، شرط او اعتبار ندارد و بايد صد دينار به زن به عنوان مهر بدهد؛اما اگر او را به دار الاسلام و شهر مسلمانان ببرد، شرط لازم الوفاء است: «و المسلمون عند شروطهم»[ 21 ] . توضيح اينكه اين مسئله دو صورت دارد: در يك صورت، مهريه زن صد دينار و در صورت ديگر، پنجاه دينار است. اگر زن مطابق شرطي كه در عقد لحاظ شده است، عمل كند و به همراه شوهر برود، در اين حالت، اگر شوهرش بخواهد او را به شهر غير مسلمان ببرد، امام كاظم (ع) ميفرمايد: شرط اعتبار ندارد و شوهر بايد تمام مهر، يعني همان صد دينار را به زن بدهد. اين سخن بدين معناست كه زن ميتواند از رفتن با شوهر خودداري كند، اما با آن هم بر خلاف مقتضاي شرط، مستحق تمام مهريه است؛ ولي اگر شوهرش بخواهد او را به شهر مسلمان ببرد، از نظرامام (ع) شرط نافذ است و بايد مطابق آن عمل شود؛ در اين صورت، اگر زن از رفتن با شوهر خودداري كند، مستحق تمام مهر نيست؛ بلكه طبق شرط، نصف آن را مستحق ميباشد.
از اين بيان چنين فهميده ميشود كه مهريه، عوض استمتاع و التذاذ جنسي نيست؛ زيرا شهر مسلمان و غير آن در حصول استمتاع و التذاذ تاثيري ندارد. آيا ميتوان گفت استمتاع در شهر مسلمانان داراي كيفيت متفاوت از آن، در شهر غير مسلمانان است؟ و اصلاً رفتن يا نرفتن زن با شوهر به شهر ديگر، چه تأثيري در استمتاع دارد؟ پس ميتوان گفت مهريه قطعاً «عوض» چيزي نيست و بر اساس اينكه شرط ياده شده در يك صورت لازم الوفاء است و در صورت ديگر، هيچگونه اعتباري ندارد، ميتوان فهميد كه مهريه جهت و حكمت ديگري دارد.
«في الاحتجاج عن محمد بن عبد اللَّه بن جعفر الحميري عن صاحب الزمان(ع) انه كتب اليه، اختلف اصحابنا، في مهر المرأه فقال بعضهم: اذا دخل بها سقط عنه المهر و لاشيء عليه و قال بعضهم، هو لازم في الدنيا و الآخره فكيف ذلك؟ و ما الذي يجب فيه؟ فاجاب(ع) ان كان عليه بالمهر كتاب فيه ذكر دَين فهو لازم في الدنيا و الآخره و ان كان عليه كتاب فيه اسم الصداق، سقط اذا دخل بها، و ان لم يكن عليه كتاب فاذا دخل بها سقط باقي الصداق»[ 22 ] .
مطابق اين روايت، اولاً در صورتي كه در سند ازدواج نام صداق ذكر شده باشد و دوم در صورتي كه اصلاً سند مكتوبي در ميان نباشد، اگر زن حاضر به تمكين شد و ميان او و شوهرش «مضاجعت» واقع شد، در اين دو حالت، مهريه ساقط ميشود و مانند حالت اول كه ممكن است در سند ازدواج با نام «دَين» ذكر شود، لازم الاداء نميباشد؛ بنابراين اگر مهريه عوض استمتاع يا غير آن باشد، سقوط آن در هيچ حالت توجيه ندارد، مگر اينكه اصل معامله دچاراشكال گردد.
از آن گذشته، احاديث متعددي راجع به قلت مهر و مذمت زيادت آن،[ 23 ] و اينكه مستحب است زن، حتي پيش از دخول، مهرش را به شوهرش ببخشد،[ 24 ] و يا اينكه تعيين مهريه به تراضي و توافق زوجين بستگي دارد[ 25 ] و يا اين روايت كه رسول اكرم(ص) زني را به عقد ازدواج مردي درآورد و مهر او را تعليم يك سوره از قرآن قرار داد،[ 26 ] با قطع نظر از اينكه نكاح اصلاً يك معامله محض و معاوضه نيست و بسياري از احكام و آثار معامله را ندارد، همگي بر اين نكته دلالت دارند كه مهريه به هيچ وجه عوض يا بهاي منافع نكاح و غير آن نيست كه مرد در برابر انتفاع از آنها به زن ميدهد؛ در نتيجه:
1 ـ براساس ارزش انساني يكسان زن و مرد كه احتمال هرگونه معامله و «بيع و شراء» را در روابط انساني، بويژه رابطهي زوجيت منتفي ميداند؛
2 ـ با توجه به اينكه زن و مرد هر دو در پي دستيابي به آرامش و سكوناند كه مطابق حكمت آفرينش ازواج (نه زوجات) در زوجيت و همسري نهفته است؛
3 ـ و با عنايت به نفي مطلق عوض بودن مهر و اثبات هديه محض بودن آن، به اين جمعبندي ميرسيم كه مهريه هديهاي است كه به پاس نكوداشت پاسخ مثبت زن به تقاضاي محبتآميز و اظهار عشق و ارادت مرد، از سوي وي به زن اعطا ميشود؛ چنانكه حتي در روابط آزاد و نامشروع نيز، اين مرد است كه به زن هديه ميدهد[ 27 ] و پاسخ به تقاضاي حتي نامشروع خويش را هم احترام مينهد.
پس از اينكه معلوم شد مهريه هديه است و به پاس نكوداشت پاسخ محبتآميز زن به تقاضاي عاشقانه مرد اهدا ميشود، اين سؤال مطرح ميشود كه چرا بايد مهريه داد؟ بر فرض كه مهريه، هديه باشد، آيا لازم است چنين هديهاي داده شود و اصلاً چرا در فقه به وجوب «مهر» حكم شده است؟ پيش از پرداختن به پاسخ اين پرسشها، لازم است يادآوري داده شود كه:
1 ـ طبيعت نيرويي را در نهاد انسان به وديعت نهاده است كه پس از بلوغ جسماني و رشد هرمونها و تغيير فيزيكي در اندامهاي انسان، اين نيرو به حركت درآمده و به فعل و انفعال ميپردازد. همچنانكه ميدانيم اين نيرو جزء غرايز انساني است و غرايز براساس طبيعتشان، كور و هدايت نشدهاند و لذا يكي از وظايف مهم انسان، تنظيم، تعديل و هدايت غرايز است كه اگر به حال خود رها شوند، موجب انحراف و لغزش افراد ميگردند؛ از اين رو به اقتضاي طبيعت و به حكم ضرورت، سالمترين شيوه و مناسبترين راه ارضاي غريزه جنسي و تعديل شهوت نفساني، ازدواج و تشكيل خانواده است.
2 ـ هدف از ازدواج و تشكيل خانواده، ارضاي ضابطهمند و تأمين مصلحتآميز نياز جنسي زن و مرد، ايجاد آرامش رواني و پيريزي كانون گرم محبت و دوستي ميان آنها و سرانجام تأمين حب بقاي انسان از طريق ادامهي نسل و داشتن فرزند است.[ 28 ]
بنابراين، ازدواج و تأمين اهداف تشكيل خانواده مستلزم ايجاد عميقترين رابطه و مستحكمترين پيوند ميان زن و مرد است تا بتوانند در پرتو آن، تمام عمرشان را با راحتي و آسايش بگذرانند؛ مهمترين اساس اجتماع را بر محور محبت و دوستي پيريزي نمايند؛ نياز جنسي شان را به طور منطقي، معتدل و از طريق مشروع، با آسودگي و اطمينان خاطر، برآورند و با تعليم و تربيت فرزندان صالح و شايسته ضمن بقاي نسل آدمي، جامعه انساني را به سوي رشد و تعالي سوق دهند؛ از اين رو اگر قرار باشد مطابق با اصول معماري نوين، بناي مستحكمي ساخته شود تا در برابر حوادثي همانند زلزله و سيل و طوفان از استحكام نسبتاً بالايي برخوردار باشد و به سادگي در برابر اين حوادث فرو نريزد و بتواند نگهبان جان ساكناناش باشد، لازم است در ساختن آن، از نخستين نقطهي ساخت تا آخرين مرحلهي آن، از بهترين مصالح، مناسبترين نقشه هندسي و كارآزمودهترين معماران بهرهگيري شود كه به نظر ميآيد در اين ميان، مصالح مرغوب ساختماني نقش مهم و محوري را ايفاء مينمايند.
بر همين اساس، بناي مستحكم خانواده كه محل تأمين نيازهاي حياتي و ضرورتهاي اساسي زندگي انسان است، مقتضي مصالح بسيار مرغوب و درجه يك است كه در اين ميان، محبت، مودت، مهرباني و دوستي نقش كليدي را ايفا ميكنند؛ از سوي ديگر براي محك زدن مرغوبيت مصالح ساختماني از استاندارد بودن و ساير نشانهها و شواهد آن از قبيل تجارب به عمل آمده، شهرت توليد كننده وامثال آن كمك گرفته ميشود؛ لذا سؤال قابل طرح در اين باره اين است كه براي محك زدن صداقت و محبت صادقانهي خواستگار ازدواج، از چه عنصري بايد بهره گرفت؟ چه عاملي ميتواند ثابت كند كه ادعاي دوستي و محبت مرد نسبت به زن، خالص و سره است؟ مردي كه هنگام خواستگاري و قدم پيش گذاشتن به منظور ازدواج با يك زن در نخستين ادعا از دوستي و محبت و علاقهمندي سخن ميگويد، چگونه ميتواند اين ادعا را اثبات نمايد؟
سنت اجتماعياي كه مقتضاي درك و تدبير عقلاني و معلول مصحلت انديشي انسان بوده، بر اين استوار گشته است تا مرد مدعي محبت و دوستي، به منظور اثبات و نشان دادن صداقت و خلوص ادعايش، چيز ارزشمندي را به عنوان مهريه به زن تقديم كند تا شاهد صدق ادعايش باشد و جالب اينجاست كه قرآن مجيد، ضمن تأييد و صحه گذاشتن بر اين سنت پسنديده و نيكوي اجتماعي،[ 29 ] از دليل اثبات ادعاي مرد با عنوان «صدُقه» ياد ميكند و مهر را صداق مينامد تا فلسفه آن را كه همان درستي و راستي در پيمان ازدواج است، بيان كند.[ 30 ] در واقع، مهريه نماد محبت و دوستي است و لذا از نظر اسلام، ارزش گذاري مادي آن نقش مهمي ندارد و بلكه تعيين آن به توافق زوجين واگذارده شده است.
اظهار نظر اسلام در مورد مهريه به منظور برانگيختن بعد اخلاقي آن است و از اين رو، فزوني مهريه را عملاً با كرامت انساني زن در تنافي ميداند؛[ 31 ] بنابراين مهريه بدين منظور تقديم زن ميشود تا دليل صدق محبت و شاهد صحت ادعاي مرد مبني بر دوستي و علاقمندي او به زن به خاطر تشكيل خانواده و عقد پيمان ازدواج باشد.
شيخ صدوق(ره) در علل الشرايع و عيون اخبار الرضا(ع) در اين باره حديثي را با اين مضمون نقل ميكند كه: «عله المهر و وجوبه علي الرجال و لايجب علي النساء ان يعطين ازواجهن، لان علي الرجل مؤونه المرأه، لان المرأه بايعه نفسها و الرجل مشتر و لايكون البيع الا بثمن و لاالشراء بغير اعطاء الثمن...».[ 32 ] مفاد اين روايت بيانگر اين مطلب است كه مهريه به دو دليل بر مرد واجب است: يكي به دليل اينكه مخارج زن بر دوش مرد است و ديگر اينكه زن در مقام فروشنده است و مرد خريدار، و آنگاه بر اساس يك كبراي كلي ميگويد: هيچ معاملهاي بدون عوض و معوض نخواهد بود؛ پس عقد ازدواج هم يك معامله است كه در آن، رعايت اين قاعده لازم است؛ بنابراين ظاهر اين روايت عمل زن و مرد را به معامله و داد و ستد تشبيه ميكند و طي آن، زن را فروشنده و مرد را خريدار معرفي ميكند كه بايد به لوازم معامله، يعني رد و بدل «عوض و معوض» يا «ثمن و مثمن» تن در دهند؛امّا با توجه به واقعيتهاي عيني مورد تأكيد و تأييد دين مقدس اسلام نميتوان گفت مرادامام رضا(ع) از بيان علت وجوب مهر، ظاهر كلماتي است كه در اين حديث به كار برده است؛ زيرا:
1 ـ از نظر اسلام زن و مرد، ارزش انساني كاملاً يكسان دارند و لذا خريد و فروش يكديگر توجيهپذير نميباشد.
2 ـ نكاح ضمن اينكه يك سنت اجتماعي است، يك سنت شرعي نيز هست كه مطلوبيت آن براساس اهداف آن است و به همين دليل، قدسيت يافته است، در حالي كه معاملات زيادي از نظر شرعي صحيح و مجاز دانسته شده است؛اما هيچ كدام تقّدس نيافتهاند.
3 ـ در معامله بايد عوض و معوض به صراحت، تعيين شوند؛ در حالي كه در نكاح تعيين آن دشوار است و بر فرض كه مهريه، عوض باشد، معوض چيست؟
4 ـ عوض بايد متناسب با معوض باشد در حالي كه اگر در نكاح، معوض معين هم باشد، با توجه به تأكيد زيادي كه در مورد كم بودن ميزان مهر، بخشيدن آن به شوهر و برجسته نمودن زواياي اخلاقي آن در فرهنگ اسلامي شده و چه بساامور غير مادي به عنوان مهر پذيرفته است، اين تناسب اصلاً وجود ندارد.
5 ـ قرآن مجيد راجع به مؤمنان ميفرمايد: «إِنَّ اللّهَاشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه َ...»[ 33 ] خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت از آنها ميخرد. آيا اين معامله، همانند معاملات رايج مادي است؟ آيا در اين معامله عوض و معوض، معين و تناسب ميان آن دو رعايت شده است؟ آيا جان و مال فناپذير و مادي ميتواند متاعي باشد كه بهاي آن بهشت جاودان قرار داده شود؟ بنابراين، روشن است كه آيهي شريفه در مقام تشبيه معقول به محسوس است و براي اينكه درك و فهم مسئله را براي انسانها آسانتر كند، از اين عبارات استفاده ميكند؛ همانند آنجا كه ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَه ٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ...».[ 34 ] اي مؤمنان! آيا شما را به تجارتي كه از عذاب درناك رهاييتان ميبخشد، راهنمايي كنم؟ اگر ميخواهيد به اين تجارت بپردازيد، به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد...
پس ميتوان گفت كه بيانامام رضا(ع) در تبيين علت وجوب مهر نيز از باب تشبيه معقول به محسوس است و به هيچ وجه در مقام آن نيست كه عقد ازدواج را به عنوان يك معامله و داد و ستد محض معرفي نمايد؛ چه اينكه بيانامام(ع) ناظر بر اين نكته است كه البته در عقد نكاح، داد و ستد و بيع و شرايي در كار استاما نه از آن نوعي كه در آن، ارزش مادي، نقش محوري را ايفا ميكند؛ بلكه در اين بيع و شراء، محبت و دوستي و در واقع «دل» معامله ميشود و چنين معاملهاي نيازمند شاهد صدق است؛ چون همانند داد و ستد مادي نيست كه با دادن عوض و دريافت معوض خاتمه يابد و تمام شود؛ بلكه معامله پايداري است كه مدت دوام آن تمام عمر آدمي را در بر ميگيرد؛ به عبارت ديگر نكاح دل دادن و دل گرفتن است، دلداري و دلبري است، عشق و دوستي است، محبت و وفاداري است و اين، نه معاملهاي است كه با انشاي عقد و داد و ستد عوض و معوض، خاتمه مييابد و نه متاعي است كه بتوان براي آن ارزش مادي تصور كرد؛ لذا مهريه با آنكه در قالب، ارزش مادي است؛اما نقش كاملاً نمادين دارد و فقط نشان صدق ادعاي دوستي و محبت است.
اگر ملتي به پاس رشادتها و خودگذريهاي قهرمان مليشان، تنديس بلورين به او تقديم ميكنند، يا جامعهاي در مقام ارجگذاري به يك دانشمند، به او لوح سپاس ميدهند، آيا اين بدان معناست كه مقام و ارزش علمي و قهرماني آنها را با يك تنديس يا لوح سپاس معامله نمودهاند؟ يا اين اقدام، نماد احترام عميق آن ملت و جامعه به قهرمان ملي و دانشمند شان است؟ واضح است كه اين اقدام، ارزش نمادين دارد و يك ملت با يك حركت نمايشي و سمبوليك مقام قهرمان ملي و دانشمند را ارج مينهد؛ بنابراين دادن مهريه نيز بر همين منوال، يك حركت نمادين و يك اقدام نمايشي است كه مرد با اهداي آن به پيشگاه زن، صداقت و درستي ادعاي خويش را مبني بر دوستي و عشق به زن نشان ميدهد و در واقع، با اين كار پاسخ مثبت زن را به تقاضاي محبتآميز و عشق آفرين خويش، ارج مينهد.
همچنين، احاديثي كه راجع به جواز نظر انداختن به زن به منظور انجام ازدواج، وارد شده است، برداشت اين نوشتار را از بيانامام رضا(ع) تأييد ميكند. محمد بن مسلم ميگويد ازامام باقر(ع) پرسيدم مردي كه ميخواهد با زني ازدواج كند آيا ميتواند بر او نظر كند؟ حضرت فرمود: «نعم، انما يشتريها باغلي الثمن»:[ 35 ] مفهوم اين حديث و احاديث مشابه آن، اين است كه مرد در مقام انجام يك معامله بسيار بزرگ است و لذا بايد مراقب تمام جهات و ابعاد آن باشد؛ گويي مرد ميخواهد اين معامله را با گرانترين قيمت انجام دهد؛ از اين رو همانطوري كه يك شخص در مقام عقد چنين معاملهاي بايد تمام جوانب آن را بسنجد و با چشم باز وارد آن شود، در مورد نكاح نيز بايد مواظب باشد و چشمانش را بگشايد و كسي را كه ميخواهد به او دل ببندد و با همكاري او اساس يك كانون گرم و پر محبت را پيريزي نمايد ـ تا در تمام عمر، با زندگي در آن، به سكون و آرامش مطلوب دست يابد ـ بايد بشناسد و تمام مزايا و معايب او را از نظر بگذراند و آنگاه با شناخت و آگاهي لازم اقدام نمايد.
علاوه بر آن، امام(ع) ميفرمايد: «انما يشتريها باغلي الثمن» اين گرانترين قيمت، چيست و مراد از «اغلي الثمن» چه ميباشد؟ به نظر ميرسد نزديكترين مصداق و شاخص ترين فرد آن، همان سرمايهي محبت و مودتي است كه مرد هنگام ازدواج با در كف گرفتن آن وارد ميدان ميشود و با اتكاي به آن، كانون گرم و صميمي خانواده را تشكيل ميدهد و با اعتماد به آن ميخواهد اعتماد زن را به دست آورد و گرنه هيچ بهايي غير از آن، نميتواند ضامن بقاي خانواده و تأمين كننده آسايش مطلوب برخاسته از آن باشد. سرمايهي محبت است كه زن را واميدارد تا با ايثار و خودگذري و با تلاش پيگير و شبانه روزي، بدون كمترين توقع و چشمداشت مادي، تمام زحمات درون خانه، رسيدگي به وضع منزل، فرزندان و همكاري و كمك با مردخانه را به دوش بكشد و نه تنها از اين همه زحمت و تلاش، احساس خستگي نكند؛ بلكه از آن لذت ببرد. و البته همين دوستي و درستي است كه به مرد حركت و انگيزه ميبخشد تا هيچگاه به فراهم نمودن حداقلامكانات زندگي براي زن و فرزندان خويش اكتفاء نكند و هرگز نگويد كه آنچه از نظر شرعي و قانوني بر دوش اوست، انجام داده و بيشتر از آن تكليفي ندارد.
پس به يقين ميتوان گفت: اين «اغلي ثمن» همان نقد محبت و دوستي است كه به منظور خريد «دل» نثار ميشود و در واقع مفاد اين حديث، حديث دلدادگي و دلبردگي است؛ همچنان كه مفاد كلامامام هشتم(ع) نيز همين است و براساس آن، زوجين به دنبال كيمياي محبتاند كه خلوص و كمال آن را با اكسير «صداق» و درستي محك ميزنند و چون مرد، در اين عرصه پيشگام و خواستگار مبادلهي محبت و معاملهي مودت است، به حكم اينكه بار اثبات ادعا به دوش مدعي است، بايد شاهد، صدقي اقامه كند تا خلوص ادعايش را به اثبات برساند و «مهريه» همان شاهد صدق است كه به صورت نمادين، بيانگر راستي و درستي ادعاي محبت و دوستي از سوي مرد است؛ به بيان بهتر، مهريه همانند تمام اقدامات نمادين، داراي دو جهت است: از يك سو روايتگر صدق و راستي اين طرف، و از سوي ديگر حكايتگر تجليل و سپاس از طرف مقابل است؛ از اين جهت شريعت اسلام، ضمن تأييد اين سنت اجتماعي، به آن حيث وجوبي بخشيده و لزوم آن را مورد تأكيد قرار داده است.
اگر بخواهيم تمام آنچه را كه طي اين نوشتار به رشته تحرير درآمد، در جملاتي كوتاه بيان كنيم، ميتوانيم بگوييم كه اولاً؛ مهريه در ذات خود يك هديه است كه به دو منظور پرداخت ميشود: يكي به منظور اثبات ادعاي مرد كه با ادعاي محبت و مودت به خواستگاري زن ميرود و ديگري، به منظور ارج نهادن به پاسخ مثبت زن به تقاضاي مرد؛ بنابراين مهريه مالي نيست كه به خاطر جبران عدم استقلال مالي زن به او داده ميشود؛ چون در جاي خودش به اثبات رسيده است كه زن همانند مرد، از اين نظر استقلال دارد. قرآن مجيد ميگويد: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»[ 36 ] .
از آن گذشته، با توجه به طبيعت مادي سيال، مهريه بيانگر ثروتي نيست كه زن براي تأمين آينده زندگياش به آن دست يابد. به ويژه اينكه زن در بيشتر موارد، مهريه را براي خريد لوازم زندگي و نيازهاي شخصياش در زمان زوجيت خرج ميكند؛[ 37 ] همچنين اين ادعا كه مهريه اهرم فشاري بر مرد است تا نتواند از اختيار طلاق استفاده كند و يا ادعاهايي مثل آن، كاملاً مردود و بيپايه است و هيچگونه توجيه علمي و منطقي ندارد.[ 38 ]
ثانياً، با توجه به احكام ويژهاي كه در شريعت اسلام دربارهي «مهر» بيان شده است و كه طي آن بر جنبهي اخلاقي و معنوي آن تأكيد فراوان به عمل آمده و اصلاً وضع حقوقي مهريه به گونهاي تبيين گرديده است كه جايگاه مالي و مادي آن را تقريباً به طور كامل از بين ميبرد، به اين نتيجه ميرسيم كه اصلاً پرداخت مهريه يك حركت نمايشي و يك اقدام نمادين است كه ارزش سمبوليك آن را بيان ميكند.[ 39 ]
ثالثاً، پرداخت مهريه از سوي مرد به زن، يك سنت كهن اجتماعي و عرفي و مقتضاي درك و تدبير عقلاني انسانهاست كه از گذشتههاي بسيار دور وجود داشته و شريعت اسلام، ضمن تأييد و صحه گذاشتن بر آن، جهت آن را تصحيح و بلكه تعيين نموده و در مورد آن، ارزش گذاري نموده است؛ از اين رو مهريه يكي از لوازم ازدواج به شمار ميرود كه وجوب آن در فقه، بر صحت نكاح تأثيري ندارد؛ زيرا اصلاً مال و ارزش مادي در عقد ازدواج مقصد و مقصود نميباشد؛ بلكه وجوب مهر به دليل بالا بردن حيثيت نكاح و اظهار مقام بزرگ آن و بالاتر، به منظور تكريم زن و تأكيد بر جايگاه تعيين كنندهي وي در عقد ازدواج است.[ 40 ] 40
1. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان؛ ترجمه سيد باقر موسوي؛ ج 4، قم: انتشارات اسلامي، بيتا، ص 269.
2. غالب غانم؛ القوانين و النظم عبرالتاريخ؛ لبنان: دار المنشورات الحقوقيه، 1997، ص 47.
3. همان؛ ص 60.
4. نساء: 4.
5. سيد قطب؛ في ظلال القرآن؛ ج 1، لبنان: دار الشروق، 1995، ص 585 (ذيل آيه فوق).
6. ر.كبه: قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ قم: مؤسسهامام خميني، 1379، ص 140 ـ 150.
7. اعراف: 189.
8. روم: 21.
9. مرتضي مطهري؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ج 5، تهران: صدرا، 1365، ص 231 ـ 232.
10. همان: ص 233.
11. تفسير التبيان؛ ج 3، النجف: المكتب الامين، (بيتا) ص 109، ذيل آيه4 سورهي نساء.
12. الجواهر؛ ج 3، مصر، (بينا) 1350، ص 10، ذيل همان آيه.
13. التفسير الكاشف؛ ج 2، لبنان: دار العلم للملايين، الطبعه الثالثه، 1981، ص 250، ذيل همان آيه.
14. في ظلال القرآن.
15. تفسير المراغي؛ ج 4، لبنان: دار احياء التراث العربي، (بيتا) ص 184، ذيل همان آيه.
16. النكت و العيون؛ ج 1، لبنان، مؤسسه الكتب الثقافيه، (بيتا) ص 451، ذيل همان آيه.
17. تفسير من وحي القرآن؛ ج 7، لبنان: دار الملاك، 1998، ص 69، ذيل همان آيه و ص 181، ذيل آيه 24 همان سوره.
18. التفسير الكبير؛ ج 9 ـ 10، لبنان: دار الكتب العلميه، 1990، ص 147، ذيل همان آيه و نيز ر.ك به: مجمع البيان؛ ج 3 ـ 4، ذيل همان آيه.
19. نساء: 24 و 25 و مائده: 5.
20. محمد الصادقي؛ الفرقان في تفسير القرآن؛ ج4 ـ 5، قم: انتشارات فرهنگ اسلامي، 1408، ص 212.
21. حر عاملي؛ وسائل الشيعه: كتاب النكاح، ابواب مهور، ب 40، ح 2.
22. همان؛ ب 18، ح 16.
23. همان؛ ب 5.
24. همان؛ ب 26.
25. همان؛ ب 1، ح 1 و 9.
26. همان؛ ب 2، ح 1.
27. مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 236.
28. قدرت اللَّه خسرو شاهي و مصطفي دانش پژوه؛ فلسفه حقوق؛ ص 154.
29. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير قرآن؛ ج 7، ص 285، ذيل آيه 4 سوره نساء.
30. محمد تقي المدرسي؛ من هدي القرآن؛ ج 2، طهران: دار محبّي الحسين(ع)، 1419، ص 22.
31. محمد حسين فضل اللَّه؛ تفسير من وحي القرآن؛ ص 69.
32. علل الشرايع؛ باب عله وجوب المهر، حر عاملي؛ ب 11، ح 9.
33. سوره توبه: 111.
34. صف: 10 ـ 11.
35. حر عاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 14، ابواب مقدمات نكاح، ب 36، ح 1، نيز ر.ك به: حديث 7 و 11 همان باب و علل الشرايع صدوق؛ ج 2، باب 260.
36. نساء: 32.
37. محمد حسين فضل اللَّه؛ تفسير من وحي القرآن؛ ص 70.
38. ر.ك به: همان و مرتضي مطهري با نظام حقوق زن در اسلام؛ ص 256 ـ 261.
39. ر.ك به: سيد حسين شرف الدين؛ تبيين جامعه شناختي مهريه؛ قم: انتشارات مؤسسهامام خميني، 1380، ص 302.
40. ر.ك به: محمد كمال الدينامام؛ الزواج و الطلاق في الفقه الاسلامي؛ لبنان: المؤسسه الجامعه للدراسات، 1996، ص 119 ـ 121.